صدور فرمان به مغز

کسی به شما می گوید‌: " یک نمکدان برای من بیاور " و شما در حالی که به اطاق می روید، می گویید : نمی دانم کجاست. " و بعد از کمی جستجو می گویید : نمی توانم پیدایش کنم. "

آن وقت آن شخص از جایش بلند می شود و نمکدان را از سر طاقچه ای که جلو شماست بر می دارد و می گوید : " نمکدان درست جلوی چشمت است. اگر نمکدان مار بود تا حالا تو را زده بود. "

همین که بگویید " نمی توانم " فرمانی به مغزتان صادر کرده اید که نمکدان را نبینید. یعنی در عین حال که چشمتان چیزی را می بیند آن را درک نمی کند.

خود را باور کنید!

همه ی روانشناسان می گویند که ما باید به خود ایمان بیاوریم و این کاملا منطقی است.

اما قبل از آنکه به خود ایمان بیاوریم باید حرفهای خود را باور کنیم.

وقتی صحبت از قول و تعهد به میان می آید بسیاری از انسانها ضعیف و بی اراده می شوند.

می گویند که فلان کار را انجام خواهند داد و لی نمی دهند. فقط تعهداتی را می پذیرند که از عهده آن بر می آیند.

اگر لازم است کمتر قول بدهید و کمتر تعهد کنید٬ اما اگر چنین کردید به تعهدات خود پایبند بمانید. بتدریج قول شما قانون شما خواهد شد و آن وقت است که واقعا به خودتان ایمان خواهید آورد.

آدم ها از آواز خواندن در زیر باران ترانه ها می سازند اما در زندگی واقعی وقتی خیس می شوند٬ غر می زنند.

انسان امروز، ارزشی بی اندازه برای راحتی و آسایش خود قائل شده است!

بخش اعظم استرس ها و نگرانی های ما ناشی از همین اعتیاد ما به آسایش و راحت طلبی است.راحتی بیش از اندازه، کسالت به بار می آورد.

انباشتن مغز با این بایدها و نبایدها به بی تحرکی مغز می انجامد. هر چه کمتر برای نوع زیستن و احساسات خود، قانون وضع کنید، را حت تر می توانید در مقابل، واکنش نشان دهید و همه ما در زندگی با ناملایمت روبه رو می شویم، مورد انتقاد قرار می گیریم، طرد می شویم، خسته و بی پول می شویم.

وقتی روزهای بعد از راه می رسند آنها را به عنوان بخشی از فرآیند زندگی می پذیریم.

هر چه باشد زندگی، تنوع هم می خواهد! نکته دیگر اینکه کارآیی شهامت غالبا بیشتر از هوش است و این بعضی ها را آزار می دهد.

این را به عنوان یک اصل بپذیرید، " پاداشها همیشه نصیب کسانی می شود که یا شهرت خود را به مخاطره انداخته اند، یا پول خود را و یا هر دو را. "

نتیجه: شهامت به معنی فقدان ترس نیست. شهامت عمل کردن علی رغم ترس است.

کسانی که در زندگی هیچ کاری انجام نمی دهند درست به اندازه کسانی که دست به مخاطرات بزرگ می زنند، می ترسند. تنها فرقش این است که گروه اول از چیزهای کوچک و پیش پا افتاده می ترسند.

حال که قرار بر ترسیدن است چرا از چیزهای بزرگ نترسیم؟

آیا فقط از آنهایی درس گرفته اید که تحسینتان کرده اند و دلسوزتان بوده اند؟ و آیا درس نگرفته اید از آنانی که طردتان کرده اند و رو در رویتان ایستاده اند؟

اغوا کننده است که انسان خود را در محاصره دوستان و همکارانی ببیند که حرفهای دلخواه او را می زنند و تاییدش می کنند.

با این ترتیب وقتی اوضاع به هم می ریزد دست کم کسانی هستند که به او بگویند: تقصیر تو نیست! اما چه خوب است کسانی هم باشند که ما را به مبارزه بطلبند.

از جایی شروع کنید! از کجا؟؟ از اصل نظافت دفتر!!

دانایان با عمل زندگی می کنند و نه با اندیشه عمل.

هنری فورد می گوید: شما نمی توانید با قصد انجام یک کار ، به شهرت برسید!

آیا هیچ وقت با این صحنه مواجه شده اید؟ در خانه یا دفتر کار پشت میزتان نشسته اید که تلفن زنگ می زند. دوستتان می خواهد شماره تلفنی به شما بدهد: لطفا یک لحظه گوشی را نگه دار تا یک مداد پیدا کنم، در جستجوی یک مداد شروع می کنید به زیرو رو کردن خرت و پرتهای روی میز.... کوهی از نسخه های نامه های بایگانی نشده و کتاب و ... میخی را می بینید و فعلا روی گچ دیوار شماره تلفن را یادداشت می کنید و گوشی را می گذارید.

بعد به خودتان می گویید :.............

حالا که تبلیغات بیمه را پیدا کرده ام بهتره آنها را در یک جا توی یک پوشه بگذارم . یک پوشه برای قبوض آب و برق درست کنم و دفعتا می بینید که به کار افتاده اید . ناگهان به خود می آیید و می گویید من هم می توانم یک دفتر کار تمیز داشته باشم . نیرویی در درونتان شکل می گیرد و بلافاصله شروع به برنامه ریزی می کنید ، پس دیدید که شما ناخواسته ، ماموریتی به خود داده اید که بسیار بزرگتر از پیدا کردن یک مداد است . حالا در صدد ساختن تمیزترین دفتر کار جهان هستید ! این اصل که نام آن را " اصل نظافت دفتر" می گذاریم در زمینه های دیگری همچون نوشتن گزارشها ، پرداخت مالیات ، انجام درکار را شروع کرده باشیم . کافی است که بی هیچ مقدمه ای کار را شروع کنید تا انرژی و نشاط را در درون خود احساس کنید ، اما ما غالبا به اشتباه می گوییم : " وقتی انرژی لازم را پیدا کنم ورزش صبگاهی را آغاز خواهم کرد ! نه ! انرژی و اشتیاق لازم برای هر کار ، زمانی بدست می آید که آن را آغاز کرده باشید. "

بهترین راه شروع کردن٬ شروع کردن است.



 قدرتمند و پیروز باشید.



علاج واقعه

علاج واقعه قبل از وقوع آن.

" این مطلب تکراری است اما برای نوشتن مطالب به یادآوری آن نیاز داریم."

کمتر کسی است که فروید و نظریه راوانکاوی او را نشناسد. یکی از موضوعات با ارزشی که فروید برای ما به ارث گذاشته مبحث مکانیسم های دفاعی است. همه ی ما می دانیم که ذهن ما انسانها دارای سه بخش است.

بخش اول خود آگاه: محل نگهداری موضوعاتی که به آنها وقوف کامل داریم. مانند: نام و نام خانوادگیمان.

بخش دوم نیمه  خودآگاه: محل نگهداری موضوعاتی که با کمی تلاش و تفکر به آنها واقف می شویم. مانند: سالروز تولد یک دوست.

و اما بخش سوم ناخودآگاه: قسمتی که به راحتی قابل دسترسی نیست. و نقش مهم را در زندگیمان بازی می کند. ناخودآگاه جایی است که تعارضات انسان به آنچه پناه برده و ذهن را از شر آنها خلاص می کند.

اگرذهنمان دوست نداشته باشد به چیزی فکر کند آن را بلافاصله به ناخودآگاه می فرستد و فروید معتقد است استرس و اضطراب زمانی پدیدار می شود که این موضوعات قصد خارج شدن از ناخودآگاه را دارند. دراین هنگام فرد برای مصون ماندن از اضطراب مکانیسم های دفاعی را به کارمی گیرد.

 و من قصد دارم یکی از این مکانیسم ها را برای دوستان و همراهان عزیز عصرموفقیت شرح دهم تا به خوبی و به جا از آنها استفاده کنند.

ولی چند موضوع را باید قبل از آن مطرح کنم:

۱: چرا می خواهید بااین مکانیسم ها آشنا شوید؟ بعد که آنها را بخوانید پیش خودتان فکر می کنید٬ «خوب این کار را خودمان همیشه می کنیم» ٬ بله کاملا درست است این کاری است که همیشه می کنیم اما بدون آگاهی٬ ولی از این به بعد یاد می گیرید آگاهانه و به خواست خودتان از این مکانیسم استفاده کنید.  

۲: در روانکاوی شناخت موضوع نصف راه درمان است.

۳: زمانی فرد دچار بیماری روانی می شود که تعادل نیروها در بدن مختل شود و استفاده نابه جا از مکانیسم ها و استفاده بیش از حد آنها نیز یکی از دلایل بماری روانی است.

پس می خواهیم شما دوستان عزیز بدانید که زمانیکه تعادلتان به هم خورده و احساس می کنید اختلالی درخلقتان یا منشتان پیش آمده یکی از دلایل آن استفاده نابه جا از مکانیسم ها است.

و شناخت مکانیسم ها کمک می کند علاج واقعا قبل از وقوع کنید.

امروز یک مکانیسم دفاعی فوق العاده کمک کننده را معرفی می کنم.

مکانیسم انکار ( Danial ):

این مکانیسم به دو صورت مورد استفاده قرار میگیرد:

1: انکارموضوع: یعنی موضوع اضطراب آور را به کلی به ناخوداگاه فرستاده و وجود آن را انکار می کنیم. ذهن موجود ضعیفی است، چیزی رامی پذیرد که شما به آن بگویید.

مثال: موقعیت خوب شغلی را از دست داده اید و به شدت احساس ناکامی می کنید. به ذهن خود بگویید اصلا چنین موقعیتی وجود نداشته و شک نکنید که با اصرار شما او خواهد پذیرفت.

با این روش در واقع صورت مساله را پاک کرده اید و از شر اضطراب رهیده اید.

نکته مهم: حتما درسی را که این تجربه برایتان به همراه داشته بگیرید و بعد آن را انکار کنید.

2: انکار احساس ناخوشایند همراه آن موضوع: موضوع پا برجاست اما شما احساسی را که واقعا درباره ی موضوع دارید را به ناخودآگاه بفرستید و حضور آن حس را انکار کنید. کاری را که از دست دادید اصلا کار در خوری نبوده و شما اصلا دلتان نمی خواسته به این کار دست پیدا کنید.

یادتان باشد همراه انکار خوشایندی موضوع، شخصیت و حیثیت کسی را انکار نکنید.


دوستان عزیزم من دوشنبه ها و چهارشنبه ها آپدیت می کنم. منتظر نظرات شما عزیزان هستم.


قدرتمند و پیروزباشید.


لیوان

استاد در شروع کلاس درس٬ لیوانی پر از آب را به دست گرفت٬ آن را بالا برد تا همه شاگردان ببینند.

بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن لیوان چقدر است؟

شاگردان جواب دادند: ۵۰گرم٬ ۱۰۰گرم٬ ۱۵۰گرم یا ..... !

استاد گفت: من هم بدون وزن کردن نمی دانم دقیقا وزنش چقدر است.

اما سوال من این است: اگر من این لیوان را چند دقیقه همینطور نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟

شاگردان پاسخ دادند: هیچ اتفاقی نمی افتد.

استاد پرسید: اگر آن را چند ساعت همینطور نگه دارم چه؟

یکی از شاگردان گفت: دستتان کم کم درد می گیرد. استاد: حق باتوست.

حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟

شاگرد دیگری جسارتا گفت: دستتان بی حس می شود٬ عضلاتتان به شدت تحت فشار قرار می گیرد و فلج می شوید و مطمئنا کارتان به بیمارستان خواهد کشید. و همه ی شاگردان خندیدند.

استاد گفت: خیلی خوب است اما آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟

شاگردان جواب دادند نه.

استاد گفت: پس چه چیز باعث درد عضلات من شده؟ در عوض من چه کنم؟

شاگردان گیج شدند!!!!

یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.

استاد گفت: دقیقا. مشکلات زندگی هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهنتان نگه دارید اشکالی ندارد. اما مشکل زمانی به وجود می آید که تصمیم می گیریم مشکلاتمان را چه سبک چه سنگین مدتها در ذهنمان نگه داریم.


قدرتمند و پیروز باشید.